سپندارمذگان

...  روز سپندارمذگان مبارک  ...

ولنتاین هیچ وقت برای من هیچ معنی ای نداشته... چه عاشق بوده ام چه نه . چه آنروزهایی که نمیدانستم سپندارمذگانی بوده و چه حالا که میدانم .


هرگز روز عشق ایرانی را با سالروز مرگ کشیش رومی عوض نمی کنم . هرگز هویت و اصالت و هزاران ساله ام را به مشتی شکلات و خرسی پشمالو نمی فروشم .  بر خلاف آنچه این روزها مد است ، من به ایرانی بودنم افتخار میکنم و مثل یک ایرانی عشقم را جشن میگیرم .

 

یه تلفن کوچولو

خیلی سعی کردم شماره تلفنش رو به خاطر بیارم ، اما نشد . آدم هایی که از زندگیم میرن با همه متعلقاتشون میرن ... شماره تلفن ... روز تولد ... حتی اسم فامیلی دیگه هیچ کدوم یادم نمی مونه .
همین جوری ویرم گرفته بود باش حرف بزنم ... باز به ذهنم فشار آوردم ... فایده ای نداشت . لعنت به این ناخودآگاه ! وقتی بشناسیش ، هیچ جوره نمیتونی با خودت رودرواسی داشته باشی . به سادگی و  به موجه ترین شکل ممکن میگه منصرف شو !

منصرف شدم ؛ چاره ای نداشتم .  

وقتی یه جونور پنج ساله از خودش عکس میگیره :

 

مشکل

این ترم یه درس غیر حضوری داشتم که خودم باید می خوندم و می رفتم پیش استادم اشکال هامو  می پرسیدم . من هم چون تمام وقت کلاس داشتم میذاشتم سر ظهر وقت ناهار می رفتم خِر استاد بیچاره رو می گرفتم و اون هم همیشه با حوصله به من جواب میداد . با خودم فکر میکردم خب عیب نداره پولش رو میگیره . ولی امروز کشف کردم که از درس های غیر حضوری هیچ چی به استاد نمیرسه . حالا خیلی وجدان درد دارم . می خوام  برای تشکر یه کتاب بخرم و بهش کادو بدم . ولی مشکل اینجاست که نمی دونم آدم چی می تونه به یه استاد ادبیات که یه پا منقد حرفه ای واسه خودش و فلسفه و تاریخ و زبانشناسی رو اونقدر می فهمه که می تونه نظریه های رولان بارت رو به شیرینی قصه قبل از خواب برای یه دانشجوی منزجر از تئوری مثل من ، تعریف کنه ! خیلی سخته ....
شما چی پیشنهاد می کنین ؟