زندگی ما پر از آدمه ، که همه تاریخ مصرف دارن ! من برای تو .... تو برای من ....

وقتی تاریخ مصرف من تموم شه باید برم .

ما تا ابد با هم نیستیم . من راه خودم رو میرم ... با تو یا بی تو .

تو یه مرحله قشنگی توی زندگی من . اما تموم میشی . چون رشد می کنی .

من هم برای تو تموم میشم .

موندن هر کدوم یعنی گندیدن !

من رو همین امروز که هستم بخواه . شاید فردا دیگه روز تو نباشه !



شب های تهران واقعا وحشتناکه اگه یه دختر تنهای بیرون از خونه باشی!

ساعت 10 وقتی دنبال تاکسی میگردی تا زودتر از کابوس میدان انقلاب و خیابون های اطرافش راحت شی ، همه چیز آدم رو می ترسونه ...

تمام پسر هایی که روزها خوشگل و باحال به نظرت میان ، یه جور دیگه میشن ... کثیف و وقیح ! کوچکترین نگاهی برات حکم یه تهدید رو داره ... انگار همه مرد ها گرگ شدن و میخوان تکه پاره ات کنن .همش حواست به اینه کسی زیادی نزدیکت نیاد. از دیدن دختر های دیگه تعجب می کنی : اونا این وقت شب بیرون چیکار میکنن ؟ و با تمسخر به خودت میگی همون کاری رو که من میکنم . موقع تاکسی گرفتن چند بار راننده رو برانداز میکنی که مشکوک نباشه ... مسیر انگار دو برابر همیشه است .

 ساعت 11 وقتی میرسی خونه هزار بار خدا رو شکر میکنی که یه دختر بدبخت خیابونی نیستی .