صبح :
امروز روز تولدمه
هر چی فکر می کنم تا یه مزیتی نسبت به روز های دیگه توش پیدا کنم ، نمیشه !
هر چی باشه روز ، روزه دیگه ... چه آدم به دنیا بیاد چه بمیره .
هر سال به خودم یه کادوی تولد می دم .
امسال چی بیشتر از همه خوشحالم می کنه؟ م م م م ... یه سی دی باراد؟ یه چراغ مطاله نو ؟ یا یه کارت پستال با مزه؟
هنوز نمی دونم .
اما حتما خودم رو تو آینه بوس می کنم . خیلی وقته هیچکس بوسم نکرده.


امسال تو روز تولدم به خیلی چیزا باید فکر کنم .
مثلا به امتحان تفسیر شنبه ،
به اگزیستانسیالیسم سارتر ،
به نوع بر خورد با دوست پسرم ،
به سر به نیست کردن مورچه های اتاق ،
و تمام چیز های احمقانه ای که بقیه روز ها فکر می کنم .

چقدر دلم می خواد یه اتفاق خاص بیفته... یه اتفاق کوچولو اما متفاوت .
این برام بهترین هدیه است .

 شب :

اون اتفاق خاص کوچولو افتاد :
دیدن فیلم فوق العاده قشنگ "talk to her " 


احساس می کنم روز تولد خوبی داشتم.


 اینم برای دوست های خوب اینترنتی  :

                         

cake

               

دوست دارم ببینمت ....

دلم برای صدات تنگ شده ... برای نگاهات نه !چون همیشه جلوی چشمم هستن .

دلم میخواد بپرسم این مدت کجا بودی ...... بدون من زندگی چطور بود ......

دلم میخواد بگم هنوزم دوستت دارم و شبها خوابت رو میبینم .

دلم میخواد ...


اما اگه یه روزی این اتفاق بیفته ...

شاید تنها چیزی که غرورم اجازه بده بگم

این باشه که

« تو با خسرو گل سرخی نسبتی داری؟! »
 




فنجان قهوه ایی به دستش دادم .
کمی از آن چشید و با لحن زیبای کودکانه اش گفت :
« به به .... تو خیلی دختر خوشگلی هستی که همچین قهوه ایی درست کردی ! »



هر از گاهی یه فال حافظ می خرم . هیچ دوست ندارم استخاره کنم . اما دلم
 نمی یاد دست این پسر کوچول های فال فروش رو رد کنم .
اون قدر محو معصومیت این بچه های کوچیک می شم که همیشه یادم میره نیت کنم .

چی به سر ما ایرانی ها داره میاد؟؟؟!
به قول استاد هیچ وقت این قدر ظلم پذیر نبودیم !

این روزها به این فکر می کنم که با یک رای کوچک ( چه دادن ، چه ندادن ) ما هم قسمتی از این فضاحت عظیم رو عهده دار میشیم .

چه مسئولیت دشواریه برای زندگی خود و دیگران تصمیم گرفتن ...

و اونها چه راحت این زندگی ها رو به بازی می گیرند ... .


دلم می خواد همه ساعت های دنیا از کار بیفته .

نه برای این که زمان متوقف شه .

فقط برای این که شب ها تیک تاک دیوونه کننده شون رو نشنوم !



    



                                                       

من همینم که هستم

این طوری بار اومده ام

وقتی بخوام بخندم

آره درسته قهقهه می زنم

کسی رو که دوستم داره دوستش دارم

آیا تقصیر از منه

اگه اونی که دوستش دارم

همون قبلی نباشه

من همینم که هستم

...


                                  «  ژاک پره ور  »

                                          

شاید خوشت نیاد اینو بشنوی.

اما می خوام بهت بگم .

هیچ وقت فرصت گفتنش رو پیدا نکردم .

شاید نگرانت کنه .
شاید هم فکر کنی خل شدم  .
یا دیگه شورش رو در آوردم ! 

اما باید بگم ؛ اگه نگم خفه می شم :
 
دوستت دارم .دوستت دارم . دوستت دارم  ...

سرم شلوغ بود یه مدت . نشد چیزی بنویسم . اما پر از حرفم .

میام دوباره .

دلم برای زندگی های پشت بلاگ ها تنگ شده : برای بلاگر ها و همه دوست های نت .