شب های تهران واقعا وحشتناکه اگه یه دختر تنهای بیرون از خونه باشی!

ساعت 10 وقتی دنبال تاکسی میگردی تا زودتر از کابوس میدان انقلاب و خیابون های اطرافش راحت شی ، همه چیز آدم رو می ترسونه ...

تمام پسر هایی که روزها خوشگل و باحال به نظرت میان ، یه جور دیگه میشن ... کثیف و وقیح ! کوچکترین نگاهی برات حکم یه تهدید رو داره ... انگار همه مرد ها گرگ شدن و میخوان تکه پاره ات کنن .همش حواست به اینه کسی زیادی نزدیکت نیاد. از دیدن دختر های دیگه تعجب می کنی : اونا این وقت شب بیرون چیکار میکنن ؟ و با تمسخر به خودت میگی همون کاری رو که من میکنم . موقع تاکسی گرفتن چند بار راننده رو برانداز میکنی که مشکوک نباشه ... مسیر انگار دو برابر همیشه است .

 ساعت 11 وقتی میرسی خونه هزار بار خدا رو شکر میکنی که یه دختر بدبخت خیابونی نیستی .

نظرات 7 + ارسال نظر
طیبه .. دختر اردیبهشت .. دوشنبه 17 مرداد 1384 ساعت 02:28 http://ordii.blogfa.com

سلام مادمازل عزیز
با نظرت موافقم ....

در ضمن ممنون میشم اگر آدرس وبلاگ رو درست کنی
http://ordii.blogfa.com

شاد باشی ....

سهیک*** دوشنبه 17 مرداد 1384 ساعت 21:33 http://www.tabar.blogsky.com

دوست گرامی بادرود فراوان.....................................
خرسندم از اینکه دگربارخامه برکف گرفتی ودردهای زمین را درقالب نوشته های کوتاه وژرف به نگارش درمی آوری
این نمای کوچی ازدردهای بیشمارراکه شما عنوان کردی واقعیت های یک جامعه تلخ مذهب زده است......
وقتی خوره دین حکومتی به بدنه جامعه ای رخنه کرد همه خوبیها را می جود وبدنه جامعه را به زشتی ها و پلشتی ها آلوده می سازد.........ودرآنصورت است که جامعه به اقسام بیماریهای بدون درمان وزمینگیرکننده مبتلامی شود
درمان این دردها هرگز با وجوددین مداران درقدرت ممکن نیست وهرروز که از عمرنکبت بار این گردنه بندان می گذرد شرایط اجتماعی بیشتر و بیشتر بسوی وخامت خواهد رفت
دختران خیابانی...کودکان کار..معتادان...فقیران...خیابان خوابها سیل بزرگ بیکاران وووهمه وهمه سند خفت و خواری رژیمی هستند که تلاش بی فرجامی را پیش گرفته تا در یک کشورباستانی و بافرهنگ و تاریخ و تمدن...قوانین قرون دوران فوق حماقت اعراب جاهل و بیابانگرد و سوسمارخوار وبی فرهنگ را پیاده کند!! واین یعنی اوج حماقت و در ماندگی فکری گروهی بیگانه و بیگانه پرست که بقول خودشان در اثرموج سواری بقدرت دست یافتند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ولی نازنین دوستم درد آن جامعه متلاشی و ناامن باید هوشیارانه زندگی کرد زیرا اقسام خطرها هرآن در کمینند
بهرروی امیدوارم هرچه زودترشر این تازی تباران ازسرمردم ایران بریده گردد..........من امیددارم که تا پگاه رهائی فاصله چندانی نمانده...البته همه بایددر اندازه توان خود کوشش نمائیم..........................................................
اینکه من درایجاد شرایط موجود چقدر مقصرم اهمیت چندانی ندارد مهم انست که تا چه اندازه تلاش می کنم در تغییرآن بکوشم!!!!!!!!!!!!!!!!تندرستی و شادکامی ات را آرزو میکنم نازنین دختر با احساس من..

نوید || پسر جنوب || سه‌شنبه 18 مرداد 1384 ساعت 13:13 http://South-Boy.BlogSky.Com

سلام مادمازل جان خوبی ؟ امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشی و هیچ غمی نداشته باشی وبلاگ خویی داری و این حرفهایی که زدی .. چون دختر نیستم نمیدونم این حس تو رو بفهمم فقط با چیزایی که شنیدم که دیدم تصورش برام غیر قابل قبوله به هر حال جامعه اسلامی دیگه !!!!!!! به هر حال موفق باشی و موید .. یه سری هم به من بزن خوشحال میشم . منتظرم .
آرزومند آرزوهایت نوید || پسر جنوب ||

[ بدون نام ] چهارشنبه 2 شهریور 1384 ساعت 16:44

سلام

یسنا یکشنبه 27 شهریور 1384 ساعت 22:38

سلام وبلاگت قشنگه خانمی امیدوارم تو همه لحظات زندگیت موفق باشی و هیچ وقتم دیر وقت تو خیابونا نباشی چون میدونم که چه حسیه؟
اما واقعا خوش به حالت که شاید مجبور میشی چن وقت به چن وقت دیر وقتا بیرون باشی نه مث من که ساعت ۹:۳۰ از سرکارم در میام. خوش باشی ( تا بعد: تنها یاسی دنیا ) بای

سعید توفیقی شنبه 23 مهر 1384 ساعت 16:40 http://mehrabon.blogsky.com

سلام مادمازل جان ضمن تقدیر از وبلاگ زیباتون باید بگم از مطالبتون استفاده بردم

و اما بعد ....
دوست گرامی از اینکه از بعضی اشخاص که نمیشناسی بعنوان گرگ خطاب میکنید جای تاسف داره وبه عبارتی مشکل جونهای ما از آنجا شروع شد که از دختر یه بره واز ژسر یه گرگ ساختن که اصلا همچین چیزی نیست
ماد مازل عزیز من انتظار داشتم تفکرتون مثل اسمتون با ظرافت خاصی باشه ولی متاسفانه از جونهائی که بعلت نداشتن سرگرمی و زمینه لازم برای ازدواج دور هم جمع میشه و اوقات فراقتشونو با هم سپری میکنن گرگ میسازیم
البته جدای بعضی ها که باز هم به همین دلائل به راه بد کشیده شدن شما حتی متاسفانه به دختر ها هم به دید .... نگاه میکنید
نه دوشیزه محترم ماد مازل نه پسرها گرگ هستند نه مرد ها
و نه اون خانم هائی که اون موقع بیرونند
ماسک بدبینی رو کنار بزن میبینی یکی از همون مردای ماه و مهربون که راننده تاکسی بود وتو رسوند خونه حتی نگاهی هم به تو نداشت چون خودش زن خوشبین ومهربونی واسه خودش داره ...
خوش باشید

[ بدون نام ] شنبه 30 مهر 1384 ساعت 02:18

من ازاینجور لحظات لذت میبرم و مهیج تلقی شون میکنم .تجربه ای مهیج!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد