-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 خرداد 1384 19:27
تنها به این دلیل کوچیک ، ساده ، اما کاملا واقعی دلم نمی خواد بیام خونتون که هر دفعه منو می بینی تنها چیزی که میگی اینه که چرا نمیای خونمون !!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 اردیبهشت 1384 23:19
صبح : امروز روز تولدمه هر چی فکر می کنم تا یه مزیتی نسبت به روز های دیگه توش پیدا کنم ، نمیشه ! هر چی باشه روز ، روزه دیگه ... چه آدم به دنیا بیاد چه بمیره . هر سال به خودم یه کادوی تولد می دم . امسال چی بیشتر از همه خوشحالم می کنه؟ م م م م ... یه سی دی باراد؟ یه چراغ مطاله نو ؟ یا یه کارت پستال با مزه؟ هنوز نمی دونم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 اردیبهشت 1384 12:33
دوست دارم ببینمت .... دلم برای صدات تنگ شده ... برای نگاهات نه !چون همیشه جلوی چشمم هستن . دلم میخواد بپرسم این مدت کجا بودی ...... بدون من زندگی چطور بود ...... دلم میخواد بگم هنوزم دوستت دارم و شبها خوابت رو میبینم . دلم میخواد ... اما اگه یه روزی این اتفاق بیفته ... شاید تنها چیزی که غرورم اجازه بده بگم این باشه که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1384 20:09
فنجان قهوه ایی به دستش دادم . کمی از آن چشید و با لحن زیبای کودکانه اش گفت : « به به .... تو خیلی دختر خوشگلی هستی که همچین قهوه ایی درست کردی ! »
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 اردیبهشت 1384 01:44
هر از گاهی یه فال حافظ می خرم . هیچ دوست ندارم استخاره کنم . اما دلم نمی یاد دست این پسر کوچول های فال فروش رو رد کنم . اون قدر محو معصومیت این بچه های کوچیک می شم که همیشه یادم میره نیت کنم . چی به سر ما ایرانی ها داره میاد؟؟؟! به قول استاد هیچ وقت این قدر ظلم پذیر نبودیم ! این روزها به این فکر می کنم که با یک رای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 اردیبهشت 1384 02:10
دلم می خواد همه ساعت های دنیا از کار بیفته . نه برای این که زمان متوقف شه . فقط برای این که شب ها تیک تاک دیوونه کننده شون رو نشنوم !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اردیبهشت 1384 12:45
من همینم که هستم این طوری بار اومده ام وقتی بخوام بخندم آره درسته قهقهه می زنم کسی رو که دوستم داره دوستش دارم آیا تقصیر از منه اگه اونی که دوستش دارم همون قبلی نباشه من همینم که هستم ... « ژاک پره ور »
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 اردیبهشت 1384 18:20
شاید خوشت نیاد اینو بشنوی. اما می خوام بهت بگم . هیچ وقت فرصت گفتنش رو پیدا نکردم . شاید نگرانت کنه . شاید هم فکر کنی خل شدم . یا دیگه شورش رو در آوردم ! اما باید بگم ؛ اگه نگم خفه می شم : دوستت دارم .دوستت دارم . دوستت دارم ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 اردیبهشت 1384 13:13
سرم شلوغ بود یه مدت . نشد چیزی بنویسم . اما پر از حرفم . میام دوباره . دلم برای زندگی های پشت بلاگ ها تنگ شده : برای بلاگر ها و همه دوست های نت .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 فروردین 1384 21:10
این روزها احساس می کنم دختر ها و پسرها ازقبل قشنگ تر شده اند و بچه مدرسه ای ها خیلی شیطون تر و راننده ها مهربون تر و حس خیلی بهتری دارم وقتی تو خیابون راه میرم و به بقیه نگاه می کنم .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 فروردین 1384 00:16
گفت خوبی؟ گفتم آره . دروغ گفتم . حوصله نداشتم بگم دلم می خواد بمیرم...دست از سرم بردار... نمی خوام بات حرف بزنم ... فکر کنم دروغ بزرگی بود ! همیشه از این دروغ ها می گم ... نمی دونم چرا؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 فروردین 1384 00:41
دوست ندارم چشماتو پشت عینک دودی ببینم.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 فروردین 1384 23:11
آن گاه هردو بر روی چمن جان دادیم آنجا که بسی دور بود. در آن بیشه آشنا و زمزمه خوان هر دو تنها و میان سایه های لطیف پس در آسمان، در روشنایی بیکران گریان ، گریان یکدیگر را باز یافتیم ای عزیز، ای همه خاموشی .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 فروردین 1384 00:43
انگشتهامو روی دست های مهربونت می کشم و فکر می کنم چه خوبه که ادوارد دست قیچی نیستی !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 فروردین 1384 01:36
فنجان قهوه ام را تا آخر سر می کشم . تفاله هایش به سرفه ام می اندازند. در عوض هیچ کس نمی فهمد ته فنجان ، چه برایم مقدر کرده اند .
-
دل
جمعه 19 فروردین 1384 10:57
همه دنبال من و من به دنبال تو یه دل که بیشتر ندارم ، اونم ... ؟!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 فروردین 1384 21:13
رومانتیک شدم. قبلا صحنه های عاطفی فیلم ها این قدر روم اثر نمی گذاشت .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 فروردین 1384 23:53
یه ولع عجیبی دارم برای نگاه کردن آدم ها. نمی دونم به چی نگاه می کنم... میشه گفت به همه چی به حرکاتشون حرف زدنشون لباس پوشیدنشون راه رفتنشون همه چی ... و هیچ وقت سیر نمی شم. و برای همین خوب می فهمم که اون پسره ء به قول بچه ها هیز دانشکده ، اصلا هیز نیست ! کِی عید تموم میشه؟؟؟ دوست دارم برم سر کلاس .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 فروردین 1384 22:51
گاهی اوقات از فکر کردن به چیزهایی که نمی دونم ، وحشت می کنم .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 فروردین 1384 22:23
هنوزم تو شب هات اگه ماهو داری من اون ماهو دادم به تو یادگاری
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 فروردین 1384 01:33
سه چیز عمر آدم رو زیاد می کنه: آب ، سبزه ، روی زیبا . « استاد » شاید برای همینه که من ناخودآگاه زل می زنم به دختر های خوشگل و خجالت نمی کشم. در حالیکه اصلاً و ابداً لزبین نیستم !!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 فروردین 1384 14:25
بر عکس خیلی از آدم ها قلب من توی سینه ام نیست، پشت لبهامه! به همین خاطره که نمی تونم کسی رو که دوستش ندارم بوس کنم .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 فروردین 1384 17:56
عید همه مبارک
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 اسفند 1383 00:09
اگه یه روز یه سیب به من بدن و بگن نخور، می خورم و هیچ وقت بچه دار نمی شم .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 اسفند 1383 12:47
خونه که هستم از این فاصله بین بقیه خونه ها دنبال خونه شما می گردم وقتی میام خونه شما از پشت پنجره دلم می خواد خونه خودمون رو پیدا کنم !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 اسفند 1383 00:34
بعضی شبها دلم می خواد چراغ خواب روشن باشه نه از اون شب هایی که از تاریکی می ترسم... از اون شب هایی که از دیدن سیر نمی شم. تو نور محو آباژور، ستاره های روی دیوار رو می شمرم و سعی می کنم که خوابم نبره... به سقف زل می زنم و احساس امنیت می کنم از این که بالای سرم هست و صدای تیک تیک ساعت حس قشنگ تو خونه بودن رو بم میده .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 اسفند 1383 00:39
برای اولین بار تو عمرم یک کتاب هدیه گرفتم با دستخط و امضای نویسنده. حس خیلی خوبی داره. انگار که یه آدم رو از پشت کاغذ لمس می کنی. "از خرابه ها تا بهشت" ، مجموعه اشعار ایمان سمرقندی رو به همه توصیه می کنم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 اسفند 1383 23:56
سعی می کنم بفهمم در پس نگاه های مهربانش چیست . اما چیزی نمی بینم جز محبت . عادت ندارم . یاد گرفته ام بی اعتماد باشم . باور نمی کنم و همچنان متحیر به لبخند های پر مهرش خیره می مانم ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 اسفند 1383 00:40
قومی متفکرند در مذهب و دین قومی به گمان فتاده در راه یقین می ترسم ازآنکه بانگ برآید روزی کای بیخبران ره نه آن است و نه این خیام
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 اسفند 1383 00:06
همیشه می دونستم که خیلی راه ها هست برای رسیدن به یک هدف.خیلی کارا میشه کرد. اما نمیشه فهمید کدوم درست ترینه ! بهترین حالت ممکن چیه؟ همون بهترینی که هیچ وقت ازش پشیمون نشی ... سخته... من تنها روشی که داشتم برای تشخیص، حس درونیم بوده. حسی که نمی دونم از کجا میاد و چرا . اما همیشه هست ؛ کاملا قوی و واضح . خیلی جسارت می...